در حوالی روزمرهگیهایمان ، جای خالی زندگی عجیب توی ذوق می زند .
شاید یادمان رفته است زندگی سادهترین اتفاق قشنگیست که در بوییدن عطر گلهای شب بو
در هوس بستنی در سرمای زمستان .
در رقص باران روی گونه پنجره .
در حنجره کوک پرندگان در دمدمههای صبح .
در چشمان مادربزرگ و لبخند پدربزرگ .
در سوز زمستان که از لای پنجره دستی به استخوانمان می کشد .
در صدای بادهای عصرانه پاییز .
در چای تازهدم مادر و اخمهای خندان پدر ؛ درحال فریاد است .
زندگی هنوز زیر کرسی مادربزرگ با قصههایش گرم می شود و صبح ها سرکوچه اولین کسیست که صبح بخیر را سرزبانم می ریزد .
زندگی را یادمان نرود ما فقط یکبار اجازه به آغوش کشیدنش را به ارث بردهایم .
#ناهید_آقاطبا
درباره این سایت