تنها که باشی راحتتر با زندگی کنار میآیی .
خیالت گرم کسی نیست که با نبودنش سر کنی .
میشود ساعتها روی سنگ فرشهای خیابان قدم بزنی چه باران ببارد یا نبارد .
فصل میخواهد پاییز باشد یا تابستان .
تنهایی که کهنه میشود ، شبها هم سرت را با همین کهنگی گرم میکنی .
هوای دو نفره هم دیگر در کتت نمیرود جانم .
جان میگیری با تکه کلامی از شوپنهاور ، سکانسی از براندو ، دیالوگی از قیصر خودمان ، گوشت عادت میکند به ترانههای قدیمی .
اما چقدر خودت را گم کنی بین این همه حس بیجان ؟
آدم است دیگر دوست دارد یک روز گم شود میان کسی که حجم بودنش تمامی ندارد .
#سعید_زارعی
درباره این سایت