گفت: این روزها کمی افسرده به نظر می رسی.
گفتم: واقعا؟
گفت: حتما نیمه شبها زیادی فکر می کنی. من فکر کردن های نیمه شب را کنار گذاشته ام.
گفتم: چطور تونستی این کار را بکنی؟
او گفت: هر وقت افسردگی به سراغم میاد، شروع به تمیز کردن خانه میکنم. حتی اگر دو یا سه صبح باشد. ظرفها را میشویم، اجاق را گردگیری میکنم، زمین را جارو میکشم، دستمال ظرفها را در سفیدکننده میاندازم، کشوهای میزم را منظم میکنم و هر لباسی را که جلوی چشم باشد اتو میکشم.
آن قدر این کار را میکنم تا خسته شوم، بعد چیزی مینوشم و می خوابم. صبح بیدار میشوم و وقتی جورابهایم را میپوشم، حتی یادم نمیاید شب قبل به چه فکر میکردم.
بار دیگر به اطراف نگاهی انداختم. اتاق مثل همیشه تمیز و مرتب بود.
گفت: آدم ها در ساعت سه صبح به هر جور چیزی فکر می کنند. همه ما اینطور هستیم. برای همین هر کدام مان باید شیوه ی مبارزه خود را با آن پیدا کنیم .
کتاب : کجا ممکن است پیدایش کنم؟
| #هاروکی_موراکامی |
درباره این سایت